حرف های خوب

دلنوشته خاطره تجربه

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

خوب بودن

چند روزه زیادی به اعصابم مسلط شدم😌سعی کردم سر فسقل خان داد نزنم باهمسری مهربون باشم حتی خونه مامانمم که رفتم خیلی خودمو کنترل کردم که درمقابل غذانخوردن و اذیت های فسقلی هیچی نگم و آروم باشم

خیلی خوبه آدم بتونه آرامش خودشو در تمام لحظات زندگی حفظ کنه اما خیلی سخته حداقل برای من که سخت بوده  یه جورایی خیلی خسته میشم😞بقول گریچن شادبودن سخته وزحمت میخواد اما ناراحت و غمگین بودن خیلی راحته فقط باید اراده کنی تابشی یه آدم غمگین و افسرده ولی اگه بخوای شاد باشی باید محکم وایسی دربرابر همه ناملایمات لبخند بزنی .فکر کن ساعت ٣ نصف شب فسقل خان بیدارشده و گریه میکنه و تو یهو از خواب می پری حالا باید آروم باشی و غصه نخوری و بگی که ای کاش الان خواب بودم.

یااینکه وقتی خیلی خسته ای و حال غذاپختن نداری پاشی و بری سرگاز وایسی.مسلما شاد بودن و شاد کردن دیگران خیلی سخته.اما شدنیه .وقتی کاری و که باید انجام بدی و انجام میدی کلی روحیه ت خوب میشه احساس موفقیت میکنی ودیگه استرس کارای نیمه تمام ونداری.

کاش بتونم همیشه خوب باشم و مهم تر از اون از خوب بودن خودم لذت ببرم🙏🏻🙏🏻🙏🏻

نکته ی دیگه شکرگزاریه چه خوبه که قدر داشته هامونو بدونیم ویادمون باشه شاید یه روزی دیگه اونا رو نداشته باشیم.وقتی از سفر برمیگردیم همیشه از دیدن تخت و بالشم به وجد میام😃😃

اما ٢ روز که میگذره برام عادی میشه.این یعنی تو نبود یه نعمت خیلی احساس نیاز بیشتری به اون پیدا میکنیم و از دوباره بدست آوردنش خیلی شاد میشیم

پس باید همیشه از داشتن داشته های ارزشمند زندگیمون شاد باشیم و قدر اونارو بدونیم و شکرگزارشون باشیم

موافقین ۱ مخالفین ۰

لبخند من

چقدر خوبه حالمون خوب باشه .مهربونیم باشم،مهر ومحبت چیز باارزشیه اما برعکس ارزونه میتونی راحت خرجش کنی و قرار نیست هزینه ای براش پرداخت کنی.اما نمیدونم چرا ماآدما دلمون نمیاد زیاد و واسه هرکسی خرجش کنیم 🤔🤔🤔🤔🤔حتما میگین هرکسی لیاقت نداره اما واقعا خود ماچطور،،؟؟ وقتی مهربون میشیم و به بقیه محبت میکنیم اول از همه کی حالش خوب میشه،،،؟ طرف مقابل؟؟قطعا نه ،اول خودمون آرامش داریم و حالمون خوبه،پری روز بدون هیچ پیش زمینه ی خاصی مهربون شدم و حالم خوب بود وقتی همسرم از در اومد تو و صورت خندون منو دید کلی حالش خوب شد بقول خودش ناراحتیاش یادش رفت.واقعا از خودم خجالت کشیدم 😥😥یعنی روزای دیگه انقد بداخلاقم؟؟نه شاید بهتر بگم خوش اخلاق نیستم معمولیم .اما واقعا اگه بایه لبخند ساده عزیزانت انقد خوشحال میشن و امیدوار،چرا مااونو ازبقیه دریغ میکنیم؟؟😰😰😰

بیایم یه کم مهربون تر باشیم حداقل بخاطر آرامش خودمون البته که آرامش عزیزانمون هم برامون مهمه

موافقین ۱ مخالفین ۰

پدر

ازبچگی یه سوال بود همیشه ازمون میپرسیدن؟ مامانتو بیشتر دوس داری یا باباتو؟؟

من که قاطعانه میگفتم مامان

آخه مامان مهربون بود بوسم میکرد ،بغلم میکرد ،غذا برام میپخت ،خونه رو تمیز نگه میداشت ،لباسارو میشست ، منو میبرد خرید ،شبا منو میخوابوند و وقتی دلم درد میکرد نبات داغ بهم میداد وقتی کاراشتباهی میکردم و بابام دعوام میکرد مامانم نمیذاشت بابا  منو بزنه .خلاصه مامان خیلی بهتر از بابا بود

اما بابا شبا دیر میومد خونه همیشه خسته بود همیشه عصبانی بود دستاش همیشه زبر و روغنی بود لباساش سیاه بود و مامان همش غر میزد چرا انقد سرکار لباساتو کثیف میکنی .یه جای زخم رو سرش داشت و موهاش کم و بیش ریخته بود، بقیه هم سفید بود تازه ریشاش هم تیز بود و دوس نداشتم بوسم کنه .

مامانم همیشه میگفت :بابات خیلی منو اذیت کرده عمه ت هم همینطور بابایزرگتو که نگو خیلی مرد بداخلاقی بود و چه ها که سرم نیاورده.من که بابابزرگمو ندیدم اما کلا از خانواده بابامم خوشم نمیومد .مامانم میگفت کاش به خواستگارای قبل باباتون جواب مثبت میدادم حیف شد.اونجوری خوشبخت بودم .بابات منو گول زد وعده وعید الکی داد بهم و منو اورد تو این شهر بی در و پیکر و خودش کنارم نبود. همش از خانوادش دفاع میکرد و منو خواروذلیل میکرد.خدا خودش جوابشو بده..... 

وقتی بزرگتر شدم و بابادیگه سرکار نرفت و خونه نشین شد ،مامانم هی بهش سرکوفت میزد حالا دیگه این مامان بود که شده بود رییس خونه و داد میزد سر بابا😕😕اما نمیدونست واسه یه مرد تو خونه موندن وشرمنده بودن چقد سخته.اما بابا ناامید نشد و دوباره شروع کرد ، بازم پاشد و واستاد وگفت بسم الله،مگه میشه اسم خداروببری و کمکت نکنه،؟؟باباخواست جبران کنه و تویه تصمیم بزرگ حرف دل مامانو گوش کرد تنها دارایی زندگیشم داد بمامان .مهربون تر شد اما مامان هیچکدومو ندید و فقط کارای گذشته بابا میومد جلو چشمش.و باز هم مامان بما میگفت که چقد باباتون منو اذیت کرده 😞😞

حالا سالها ازون موقع میگذره من بزرگ شدم و مادرشدم دارم با چشمای خودم میبینم همسرم که یه پدره، چجوری برای خوشبختی بچه ش داره تلاش میکنه ،به روی خودش نمیاره که دلش ضعف میره واسه فسقلیش ،اما عاشقانه دوسش داره.واسه آسایشش همه چیز فراهم میکنه به فکر آینده شه و هرسختی و بجون میخره ،اما چیزی که دوس نداره اینه که نمیخواد منت هیچ کدوم رو سر بچش باشه واسه همینه باباها هیچ وقت نمیگن چه کارایی برای ما میکنن😢😢😢😢😢کاش منم وقتی بچه بودم میفهمیدم پدرم چقدر زحمت میکشه و واسه چی انقد همیشه خسته ست😔😔😔

حالا دوس دارم دوباره ازم بپرسن مامانتو بیشتر دوس داری یا باباتو👩🏻؟؟؟؟؟؟👴🏻

موافقین ۱ مخالفین ۰

اشتباه

بعضی وقتا ناخوداگاه ممکنه دل کسی و بشکنی، خیلیا به روی خودشون نمیارن و میگن حقش بود

اما من ازون دسته آدمام که اگه حتی به بغال سرکوچه هم چیزی بگم و حس کنم ناراحت شده تاچند روز فکرم درگیره☹️☹️☹️حالا چه برسه اون طرف عزیزترین کسم باشه

ازوقتی فسقل خان اومده توزندگیمون خیلی وقتامیشه عصبی میشم خسته میشم بی خواب میشم و باعث میشه بداخلاقیشو سر عزیزدلم خالی کنم😭😭😭خیلی ازینکار بدم میاد سعی میکنم انجامش ندم اما باز ازدستم درمیره البته فکر نکنین بابی ادبی و لجبازی اینکارو میکنما نه،بیشتر سکوت میکنم دربرابر ابراز احساساتش😢فکر میکنم حالا که حالم بده جای هیچ چیز خوبی تو زندگی نیست 

ولی همیشه چون واقف به اشتباهاتم بودم خدابهم کمک کرده چون میدونه که نمیخوام بد باشم😥خدایا دوستت دارم

همیشه سعی کنین اشتباهاتتون و قبول کنین و ازش فرار نکنین


موافقین ۱ مخالفین ۰

دوری و دوستی

بعضی آدما هستن خیلی رو مخن، لوسن ،بیخودن و کلا مزخرفن 😡تو یه لحظه میتونن حال همه رو خراب کنن یه کاری کنن حتی وسط غذاخوردن همه غافلگیر بشن و لقمه از گلو کسی پایین نره،یه محبت بهت بکنن اما ده بار بدتر از حلقومت دربیارن بیرون😟😟

به اینا میگن آدمای از خودراضی که بعضی وقتا شیطون گولشون میزنه به بقیه خوبی میکنن اما بعد پشیمون میشن اینو گفتم که گولشونو نخوری😐

بهتره ازشون کمک نخوای کلا زیاد نزدیکشون نشی 

کاش یه پاک کن وجود داشت از زندگیت پاکشون میکردی نه ازصفحه روزگار نه،،فقط از دوروبر خودت

دوروبر من ازین آدما کم نبوده و نیست

اما باید چجوری باهاشون کنار اومد

بنظرم فقط دوری و دوستی

هرچی آدم میاد شاد باشه باز باید یکی پارازیت بندازه😒😒

امروز یه قرار دوستانه یه دورهمی توپ تصویب شد خیلی خوشحالم شدیدا منتظر اون روزم که بهترین دوستامو ببینم ،واقعا دوست خوب نعمته

دوستی هاتونو حفظ کنین تاشادباشین

موافقین ۰ مخالفین ۰

خواب

دلم تنگ شده واسه یه شب تاصبح راحت خوابیدن نصف شب صدای گریه و نق و نوق نشنیدن ☹️☹️☹️

بعضی وقتا بایه آدمایی مواجه میشی صد پله از تو زندگیشون سخت تره، مشکلاتشون بیشتره،خوابشون کمتره، حتی وضعیت مالیشون هم بدتره ، اما دلشون شادتره، لبشون خندون تره، روحیشون بهتره

خدایا دوست داشتم منم اونجوری بودم😩😩😩

آخه مگه میشه٣ تابچه قد و نیم قد داشته باشی شبافقط٥ ساعت بخوابی ،دانشجو هم باشی 😨😨تازه همش هم بخندی و شاد باشی

هرشب قبل خواب تصمیم میگیرم صبح دیگه خوش اخلاق باشم زود بیدارشم به همسری بخندم و شاد باشم

اما نمیشه خدا چرا نمیشه😭😭😭

چرا باهر ناملایمتی آدم بداخلاق میشه و میره تو لک

چرا ماخودمون حال خودمون و بد میکنیم

امیدوارم یه روزی برسه تو همین وبلاگ بنویسم که چقد خوب زندگیمو کنترل کردم و حالم خوبه خوبه شاد شاد🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻

موافقین ۰ مخالفین ۰

لباس

یه جمله ی خیلی معروف هست که میگه دندون درآوردن خر است😭😭😭😭

از وقتی فسقلی ما خواست دندون دربیاره زندگی ما رو زیر و رو کرد نه خواب داره نه خوراک 

هرشب بااین استرس میخوابم که نکنه تاقبل خوابیدنم بیدار بشه و نذاره بخوابم😩😩😩

کاش گریچن رابین تو کتابش یه راه حل درباره این مورد هم میداد :

چطور باوجود دندان درآوردن کودک خود باز هم شاد باشیم😜😜😜

امروز باهمسری دل و زدیم به دریا و فسقل خان و راهی خونه ی آقای نخود سیاه کردیم و زدیم بیرون بسمت خوش گذرانی

خیلی خوبه گاهی بدون بچه ها یادی از دوران خوش خوشانمون بکنیم

البته واقعا وقتی نیست جاش خیلی خالیه انگار یه تیکه از وجوت نیست😭😭😭الهی هرجاهستی شاد باشی ننه جون

امروز تو نبودش حسابی کار کردم نزدیک عیده و یکی از راههای ساده شادبودن اینه که کمدشلوغ لباساتو سبک کنی هدیه بدی و دل بکنی از لباسایی که سالی١ بار هم نمیپوشی اما واقعا از ته دل دوسشون داری😳 آخه چرا ،؟؟ چرا باید چیزایی که استفاده نمیکنی و انقد دوست داشته باشی🤔🤔🤔 

خلاصه من دل کندم بنظرم شمام دل بکن حالا یه کمد دارم پر از لباسایی که حتما میپوشم و دوسشون دارم

بیاید از کوچکترین کارها برای شادبودن دریغ نکنیم


موافقین ۰ مخالفین ۰

Aghaze shadi

همیشه دغدغم این بوده که آیا من تو زندگیم شادم؟؟؟

خوشبختم؟؟ اصلا شاد بودن خوشبخت زندگی کردن یعنی چی؟؟ وقتی میری مدرسه میگی کی درسم تموم میشه راحت شم وقتی میری دانشگاه اولش هیجان داری و همه چیز واست تازه ست خودت مسافت زیادی و تنها و دور از خونه میمونی اونم بادوستات ، کافی شاپ میری و رستوران و گاهی هم سینما،بماند اردوهای بیرون از شهر دانشگاه که آخر عشق و حال بود

اما دیکه از امتحان دادن خسته میشی و منتظری مدرکت و بدن دستت بگن مارو رو بخیر و تورو بسلامت

بعضیا جوگیر میشن میخونن واسه فوق 

بعضیا میرن دنبال یه کار

بعضیا هم منتظر اسب سفید شون میمونن

اما من جز کدوم دسته بودم🤔🤔

من منتظر اسب سفید موندم اما نه تو تنهایی و وهم و خیال ، همونجوری که تو محل کارم کارمیکردم منتظرش بودم دیریازود بیاد

بعضی وقتا اشتباه میگرفتمش اما زود میفهمیدم و بازم انتظار میکشیدم

من همیشه احساس رضایت از زندگی رو باتمام وجود حس میکردم اما شاد نبودم بیخودی نمی خندیدم و فکر نمیکردم هورا بهتر ازین نمیشه

وقتی ازدواج کردم دنیا عوض شد انگار همه چیز بر وقف مرادم بود و هرچی میخواستم همون لحظه فراهم میشد

دیگه از پول تو جیبی کم و حقوق چندرغاز خبری نبود فقط کافی بود اراده کنم معمولا بهش میرسیدم

اما اتفاقات بد پشت سر هم برای عزیزترین کسانم رقم میخورد☹️☹️نمیدونستم از خوشحالی خودم شاد باشم یااز ناراحتی اونا غمگین

بازم همه چیز برای من خوب بود اما هنوز دنبال شادی میگشتم

خیلی زود خدا یه گل پسر بهم داد که عاشقش شدم باتمام وجود

اوایل خیلی سخت بود خیلی 

اما ١ سالی گذشت یه شب که مثل همیشه باهمسری درباره شادبودن صحبت میکردم یه سرچ تو اینترنت کردم و کتاب پروژه شادی و سفارش دادم

باخوندن این کتاب نگاهم به زندگی عوض شد

حس کردم دارم کم کم میفهمم شادی یعنی چی

حالا میخوام هرروز اینجا بنویسم 

هم درباره خودم و کارهام هم درباره حرفهای گریچن رابین نویسنده پروژه شادی

موافقین ۰ مخالفین ۰